loading...
ته قلب
رویا بازدید : 6 دوشنبه 05 اسفند 1392 نظرات (0)

روستا را می گویم 
آنجا بی سهم نفت
زندگی راه خویش می رفت 
فقر زیر پوست ِ کوچه هایش بود
اما، تقسیم می شد
دامنی گلدار با نوای ساز چوپان
عشق ترسیم می شد
داس بود ودهقان بود وگالش
خوشه های گندم ، رقص نیایش
پینه های زهد، نه بر پیشانی
که بر دست بود
ظاهر وباطن ،همان چیزی که هست بود
روستا را می گویم آنجا
ماه در دستان ده بود
آخرین مدها، زیر پای ِسادگی له بود
در گرگ ومیش ِ ده ، کنار جوی
جبرییل را دیدم 
بیل بر شانه می رفت
آنسوترمعصومیت کوزه در آغوش
سمت خانه می رفت
روستا را می گویم آنجا
میزبان نباشد
خشت های خانه سلامت می دهند
نقش های ِ قالی، بالای ِ خانه
نشانت می دهند
تب ِ نیمه شب ِ یک دام
برای تمام ده کابوس می شد
می دید از آن بالا، همدلی را، ماه
شرمنده ی ِ آن همه فانوس می شد
باران می گرفت
کوچه ها نه بوی فاضلاب
بوی ِ کاهگل می داد
زیر باران کد خدا می گفت:
کاش مش حسن پشت بامش گل می داد
روستا را می گویم آنجا
ده که می خوابید
آواز جیر جیرک لالایش بود
آنطرف در باغ ِ تاک
شغالی مشغول ِ می خواریش بود
زیر ِ نور ِ گرسوزی ضعیف
مادر، سوزن به دست 
در انگشتان پدر 
دنبال خار می گشت
رصد می کرد این مهربانی را پروانه
اوهم بیدار می گشت
چشم فرو می بست دهقان
یکریز" شکر خدا" از لرزش های لب 
می ریخت
کینه های روز را آرام
در جیب ِ شب می ریخت
بالمس ذره های نور
ده آبستن کار می شد
خیلی زود ،خمودی ،استراحت
بر دار می شد
روستا را می گویم 
رها می کرد آب را دهقان
پایین تر گوسفندان بی تاب بودند
کنار جوی ،مست از عطر نعنا 
بوته های پونه 
تا کمر درآب بودند
روستا را می گویم
آنجا خیا ل مردمانش تخت بود
به جز شیطان 
همه خلق خدا خوشبخت بود

محمد رضا شمسی


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 30
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 32
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 30
  • بازدید سال : 27
  • بازدید کلی : 232